مداد رنگی سفید


سرنوشتمان چنین بود مابادنیاامدیم دنیابامانیامد

قانون توتنهایی من است وتنهایی من قانون عشق

مدادرنگی ها مشغول بودند.

به جز مداد سفید ، هیچ کس به اون کاری نمیداد...همه میگفتن تو به هیچ دردی نمیخوری.

یه شب که مدادرنگی ها تو سیاهی شب گم شده بودن ، مداد سفید تا صبح کار کرد.

ماه کشید ، مهتاب کشید و اونقدر ستاره کشید که کوچیک و کوچیکتر شد.

صبح توی جعبه ی مداد رنگی ، جای خالی اون با هیچ رنگی پر نشد

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 8 دی 1391برچسب:,ساعت 8:19 AM توسط ادم وحوا| |


Power By: LoxBlog.Com